همیشه یه چیزهایی هست که وقتی می شنویم ، می بینیمم و یا درکشون می کنیم ما رو به وجد می آرند و اگه احیانا سر کلاس و جایی خواب آلود باشیم فورا خواب از سرمون می پره . برای من، یکی از اون واژه ها مهندسی صنایع است . منی که بدون هیچ گونه […]

 همیشه یه چیزهایی هست که وقتی می شنویم ، می بینیمم و یا درکشون می کنیم ما رو به وجد می آرند و اگه احیانا سر کلاس و جایی خواب آلود باشیم فورا خواب از سرمون می پره . برای من، یکی از اون واژه ها مهندسی صنایع است . منی که بدون هیچ گونه علاقه ای وارد این رشته شدم بودم به ناگه خودم رو اسیر چنگ زلف این رشته دیدم . مهندسی صنایع تداعی یک مفهوم نا متنهاهی از پیشرفت و بهبود است .  بر کلیات  تاکید دارد ولی در عین حال جزئیات را  مانند قطعات پازل وارد پیچیده ترین  مفهوم ها می کند . یه جریان زلالی از زندگی است که در تار و پود همه ی اعمال ما می تواند نقش داشته باشد . انسان را به عنوان بخشی از سیستم و مهمترین بخش قبول می کند و به جای تمرکز کامل بر مشتی اعداد و ارقام و فرمول ، ما را به درک کردن و تفکر پیرامون مفاهیم انتزاعی و ارائه راه حل ، دعوت می کند .
سال پیش دانشگاهی که بودیم با بچه های کلاس خیلی راجع به رشته ها و مزایا و معایب هر رشته صحبت می کردیم یه معلم زبان هم داشتیم که در یکی از موسسات شهر انتخاب رشته می کرد و ما هر وقت که می خواستیم درس رو تعطیل کنیم بحث کلاس رو به سمت رشته و مسائل مربوط سوق می دادیم و من یادمه که در همین کلاس نزدیک بیست بار از معلممون پرسیدیم :
آقا ببخشید مهندسی صنایع چیه ؟ قراره چی کار بکنیم اگه این رشته رو انتخاب کردیم و اصلا این رشته قراره چیکار بکنه ؟
معلممون همابدا خم به ابرو نمی آورد که هنوز فرق بین مهندس صنایع رو با سرکارگر نمی دونه !( بعضی وقت ها هیچ فرقی ندارن )هر بار پاسخ می داد : والا دقیقا نمی دونم ولی ظاهرا توو کارخونه ها کار می کنند . میگن درآمدشون هم بالاست و این اتفاق هر بار تکرار می شد و کلاس کن فیکون .
واقعیت هم اینه که رشته ی مهندسی صنایع یک رشته ی گسترده است و به اندازه همین گستردگی تعریف داره .و نمی دونم شاید همین مرزهای بی انتهای قلمرو مهندسی صنایع باعث شده بسیاری از قابلیت های بالقوه و منحصر به فرد این رشته برای بسیاری از قشر جامعه و حتی برای خود مهندسان صنایع هم ناشناخته باقی بماند و پاسخ خیلی از مهندسان صنایع به این سوال که رشته را در یک کلمه تعریف کنید ، واژه هایی مثل بهینه ساز ، حلال مسائل ( نه حلالی که محلول را در بر می گیرد و در ظاهر هیچ اثری از محلول باقی نمی ماند . این یکی اسمش پاک کردن صورت مسئله است که بیشتر ما در این مقوله استاد هستیم )، پزشک فرآیند و … می باشد .
اما ما نمی دانیم که کدامین مسئله را باید بهینه کنیم و اصلا مسئله ای پیدا نمی کنیم که بهینه کنیم . در بهترین حالت ممکنه که مسئله ای رو بهمون بدن و ما حل کنیم . این همه ابزار و این همه مشکل حل نشده ! این همه مهندس صنایع و این همه بهره وری بالا !!!! این همه حرف و این همه ( کوچولو ) عمل !!! کنترل پروژه می خوانیم و این وضع پروژه های ماست و تازه اگه شانس بیاریم که بعد از مدتی تشخیص داده نشه که پروژه توجیه اقتصادی نداره ، باید یک ضریب های نجومی به مدت زمان تحویل پروژه اضافه کنیم . بماند که چقدر هم به کیفیت ساخت توجه داریم و الخ.
در یکی از همین روزا بود که مسافر جاده ها بودم . قیافه ام داد می زد که دانشجو هستم و قیافه ی کسی که کنار من نشسته بود نیز . سر صحبت رو باهاش باز کردم که بحث کشیده شد به رشته و دانشگاه و این که سال چندی و چند واحد پاس کردی و اصلا یه سوال : یه مهندس صنایع چیکار می کنه ؟ منم که دنبال همین سوال بودم فوری یه لیست از کاربرد های مهندسی صنایع ، از حمل و نقل بگیر تا  بررسی علت مرگ بروسلی با رویکرد سیستمی !!! رو براش تشریح کردم و ایشون با حالت جدی و محکومانه ازم پرسید : شما واقعا اینا رو اجرا می کنید و من گفتم … مهم نیست که من چی گفتم ، مهم اینه که این وسط واقعیت قربانی نشه . مهم اینه ما :
می تونیم یه مهندس صنایع خوب یا بد باشیم . می تونیم که نخوایم بیشتر یاد بگیریم ، اما این در نهایت خود ما هستیم که تصمیم می گیریم بهای نگاه دیگران به این میوه ی خوش رنگ و خوشمزه چقدر باشد ، این ما هستیم که معنی می کنیم مهندس صنایع بودن را .

عمق این اقیانوس بستگی به عمق نگاه چشمان تو دارد .