سال ۱۳۵۲ کنکور ورودی دانشگاه­های دولتی به صورت سراسری برگزار می­ شد و برخی مؤسسات آموزش عالی نیز مستقلاً آزمون­های ورودی خود را برگزار می­ کردند. در آن زمان سیستم پذیرش دانشگاه­ها این قدر پیچیده نشده بود. مدارک را که تکمیل می­ کردیم یک محل برای انتخاب رشته […]

سال 1352 کنکور ورودی دانشگاه­های دولتی به صورت سراسری برگزار می­ شد و برخی مؤسسات آموزش عالی نیز مستقلاً آزمون­های ورودی خود را برگزار می­ کردند. در آن زمان سیستم پذیرش دانشگاه­ها این قدر پیچیده نشده بود. مدارک را که تکمیل می­ کردیم یک محل برای انتخاب رشته وجود داشت که ده رشته را انتخاب و کدهای آن­ها را می ­نوشتیم. من هم مثل همه­ ی شرکت کنندگان در فکر یافتن راه چاره ­ای بودم برای این که این مسئله را به صورت مهندسی صنایعی حل کنم! نمی­ دانستم که دارم این کار را می­کنم!

رفتم سازمان سنجش و حداقل نمرات پذیرفته شدگان در حدود 20 رشته را که در نظر داشتم گرفتم و روی کاغذ یادداشت کردم که این تکه کاغذ را هنوز هم در یادگاری­هایم نگه داشته­ ام. می ­دانستم که رشته­ های مورد علاقه­ ام را بایستی انتخاب کنم، چند رشته را بر مبنای ترتیب حداقل نمره به صورت نزولی مرتب کردم. بین رشته سوم و پنجم تفاوت نمرات زیاد بود. با نگاهی به حداقل نمرات رشته ­های دیگر، دیدم که رشته مهندسی صنایع دانشگاه شریف در بین آن­ها قرار می­گیرد و تفاوت را کاهش می­دهد.

بدون هیچ اطلاعی از آن، همین که اسمش صنایع بود و مربوط به شریف بود برایم جذابیت داشت. خلاصه امتحان را دادیم و نشستیم منتظر نتایج.

حدود یک ماه پس از امتحان ورودی، قبل از این که روزنامه در اصفهان به دستم برسد یادم می­آید که هنوز در خانه تلفن نداشتیم، برادر بزرگم از تهران به مغازه بقالی که در نزدیک منزلمان بود زنگ زد و گفت در رشته مهندسی صنایع شریف اسمم را دیده است. فردا روزنامه آمد. درست بود و من از ذوق و شوقم، تمامی پذیرفته شدگان بین حدود 10 هزار نفر را با کد مشابه رشته ­ام را پیدا کردم تا همکلاسان آینده ­ام را بشناسم.

من از ذوق و شوقم، تمامی پذیرفته شدگان بین حدود ۱۰ هزار نفر را با کد مشابه رشته­ام را پیدا کردم تا همکلاسان آینده­ام را بشناسم.

من از ذوق و شوقم، تمامی پذیرفته شدگان بین حدود ۱۰ هزار نفر را با کد مشابه رشته­ ام را پیدا کردم تا همکلاسان آینده ­ام را بشناسم.

با ورود به دانشگاه ، از اين كه در رشته اي جديد كه البته در آن سالها ، حدودا 40 سال از شكل گيري مهندسي صنايع در كشور هاي ديگر (مشخصاً كشور آمريكا) مي گذشت ، بسيار خوشحال بوديم و با آن زندگي مي كرديم . در ميان دانشجويان دانشگاه بودند عده اي كه از ساير رشته ها به تحصيل در رشته مهندسي صنايع علاقمند مي شدند و رشته هاي صاحب نام آن زمان يعني ، برق و مكانيك را ترك كرده و به اين حوزه وارد مي شدند .

اما ، بحث بر سر اين موضوع كه ما چه كاره خواهيم شد هميشه جريان داشت . بعضي مي گفتند ما كارخانه ها را طراحي مي كنيم . برخي از اساتيد با تكيه بر رشته هاي تخصصي خود حوزه هاي مرتبط را به ما معرفي مي كردند ، همانند ارزيابي كار و زمان و برنامه ريزي هاي توليد و از اين قبيل. اما آنچه كه قابل توجه بود ، در اين باره ، نگرش توجيهي دقيقي وجود نداشت و سالها بعد ما اين مشكل را در محيط هاي كار درك كرديم. بياد مي آورم كه در مهر سال 1352 يك جلسه توجيهي براي دانشجويان ورودي آن سال گذاشته شد و تعدادي از دوره اولي ها كه در آن سال فارغ التحصيل مي شدند براي ما توضيح دادند كه مهندسي صنايع چيست كه ما هم همانقدر فهميديم كه در دو كلمه بگوييم در صنعت كار ميكنيم.

اساتيد بسيار علاقمند، ‌باهوش، با مدارك تحصيلي از بهترين دانشگاه هاي آمريكا كه بر اساس يك نظام جذب جدي در دانشگاه شريف جذب شده بودند فاصله زيادي با دانشجويان داشتند . دانشجويان رشته مهندسي صنايع در آن زمان با فقر منابع اطلاعاتي ، نشريه و منابع تخصصي مواجه بودند در حاليكه رشته هاي ديگر سابقه اي دانشگاهي تا حدود 40 سال را داشته و منابع علمي بهتري در اختيار داشتند .

دوره دانشجويي بود و چند مشكل اساسي كه اولين آنها جواني بود و سوداهاي بسيار در سر . مشكلات اجتماعي دوره خاص خود و درگيري هاي دانشگاهي با نظام حاكم .

از سوي ديگر ، دانشجويان شهرستاني و تنها بودنشان و معضلات فرهنگي كه در رابطه با تشكيل خانواده و موضوعات مرتبط با آن داشتند.

در كنار اين مشكلات بالاخره با وقوع انقلاب 57 ، وارد فضايي شديم كه هنوز در دانشگاه بوديم و تلاطم هاي خاص آن كه تا سالهاي بعد ادامه داشت اما ، گروهي از دانشجویان در سال 58 فارغ التحصيل شدند كه من هم از آن جمله بودم . دوراني كه با ركود بازار شغلي مصادف بود و ملي شدن صنايع . آنچه كه براي ما حاصل شده بود ، انتخاب شغل با گرايش مديريت بود و يا گرايش حرفه اي در حوزه هاي تخصصي كه حالا بسيار سخت بود و كمياب .

واقعيت اين بود كه حوزه هاي كاري مهندسي صنايع ، سيستم ها بودند و صنعت يكي از اين حوزه ها بود . ولي صنعت و كارخانه قابل درك بودند .

بنابر اين حوزه هاي صنعتي همچون مديريت پرو‍‍ژه ها ، مديريت سيستم هاي حمل و نقل ، سيستم هاي انبار داري و برنامه ريزي توليد و سفارشات و برنامه ريزي ايجاد و احداث كارخانه ها ، بيشترين زمينه هاي مستعد براي رشد در حوزه هاي كاري تلقي مي شدند .

ورود به بازار كار

با فرآيند ملي شدن صنايع در كشور ، ما تازه فارغ التحصيلان به جستجوي كار در حوزه هاي حرفه اي خود ، با توجه به اينكه افت توليد شديدي در سالهاي 58 و 59 در صنعت ايجاد شده بود دچار معضل بوديم و به هر دري زديم . شركت در آزمون استخدامي معلمي براي آموزش و پرورش ، رفتن به شهرستان هاي دور دست ، از جمله آنها بندر عباس و بسياري كار هاي ديگر كه منجر شد به (كارورزي) از سوي سازمان صنايع ملي ايران در كارخانه سايپا كه مقارن با شروع جنگ بود .

با شروع جنگ تحميلي قصه شكل جديدي يافت . تفكر خودكفايي در صنعت و به دنبال طرح موضوعاتي اين چنيني بود كه مهندسان صنايع كه حوزه  كار خود را در صنايع بزرگ مي ديدند  با محدوديت هايي مواجه شدند . آن گروه از رشته هاي ديگر كه ميتوانستند موضوعات  حرفه اي اجرايي قوي تري در حوزه هاي ساخت و ساز پيدا كنند كارشان آسانتر تر بود .

تا سال ها، برنامه ريزي براي ايجاد صنايع بزرگ محدود شد و برنامه ريزي توسعه صنعتي از طريق توسعه واحد هاي كوچك اجرا شد و بازار فرآيند اخذ موافقت اصولي براي ايجاد صنايع در شهر هاي زيادي گرم شد و كار توجيه فني اقتصادي طرحها و كارخانجات رونق بسيار داشت.

اگر طي اين 132 شماره، فقط هر شماره را 100 نفر و فقط يك برگ آن را خوانده باشند و فقط يك جمله از آن به كار آنها آمده باشد، 1200 جمله ارزش اين همه زحمت را داشته و هيچ تقديري بالاتر از اين براي من متصور نيست.

مهندسان صنايع در اقليت بودند. بياد مي آورم كه در فرآيند جذب در مجتمع فولاد مباركه در سال 62 ،  يك آگهي استخدامي هر روز در روزنامه اطلاعات چاپ مي شد كه تمامي رشته ها را اعلام نياز ميكرد به جز رشته مهندسي صنايع. با ورود به آن مجتمع، دريافتم كه به اتفاق يك نفر از هم دانشگاهي هاي خود ، فقط ما دو نفر در ميان صدها مهندس مشغول به كار در آنجا ، مهندس صنايع هستيم و من مدير تعميرو نگهداري !

سالها گذشت، در تلاطم جنگ و با پايان آن و شروع طرحهاي بزرگ عمراني در كشور، زمينه بكارگيري مهندسان صنايع قدري بهتر شد و درك عمومي از آن بهتر. مديران ديگر نمي گفتند مهندس صنايع چه مي كند. كم كم بعضي كار ها را ارجاع مي دادند و حركت به سمت رونق كارهاي سيستمي در حوزه هاي فناوري اطلاعات، اداره سيستم هاي بزرگ، بهبود روش ها و مديريت پروژه شكل جدي تري به خود گرفت.

اما من چه كردم؟ با اشتياقي كه سالها براي اشاعه فرهنگ اين رشته در خود داشتم ، سراغ وزارت ارشاد رفتم و پس از چندي صاحب نشريه اي با روش علمي اقتصادي شدم كه نام آن را (روش) گذاشته و با افتخار زير آن نوشتم اولين مجله مهندسي صنايع در ايران.

برخي دوستان ايراد گرفتند كه اين محدوديت تاكيد برگرايش مجله باعث كندي مطبوعاتي آن مي شود. اما با اصرار من اين قضيه عملي شد و حرف آنها درست بود. اما عشق به كار روي موضوع تخصصي و اعتقاد به اثر بخشي بلند مدت آن، دو عامل اصلي براي من بودند.

امروز 22 سال از آن روز يعني مهرماه 70 ميگذرد و آنچه براي من مانده است همين يادداشت هاست و اين اعتقاد كه اگر طي اين 132 شماره، فقط هر شماره را 100 نفر و فقط يك برگ آن را خوانده باشند و فقط يك جمله از آن به كار آنها آمده باشد، 1200 جمله ارزش اين همه زحمت را داشته و هيچ تقديري بالاتر از اين براي من متصور نيست.