بسیاری از سازمان‏ها و شرکت‌ها، فرد یا واحدی را برای رسیدگی به مسائل زیست‏محیطی، سلامت و ایمنی در نظر گرفته‏اند (HSE). اهمیت این موضوع دهه‏ها است که در علم مدیریت اثبات شده، اما تا چند سال گذشته هنوز ارزش زیادی به آنها داده نمی‏شد. با این حال، در برخی از سازمان‏ها و شرکت‌های بزرگ، به‌ویژه […]

بسیاری از سازمان‏ها و شرکت‌ها، فرد یا واحدی را برای رسیدگی به مسائل زیست‏محیطی، سلامت و ایمنی در نظر گرفته‏اند (HSE). اهمیت این موضوع دهه‏ها است که در علم مدیریت اثبات شده، اما تا چند سال گذشته هنوز ارزش زیادی به آنها داده نمی‏شد. با این حال، در برخی از سازمان‏ها و شرکت‌های بزرگ، به‌ویژه آن دسته که فعالیت‏هایشان تولیدی است، ممکن است واحدهای تخصصی زیست‏محیطی را از واحدهای سلامت و ایمنی جدا کرده باشند تا فعالیت‏های آنها با تخصص و تمرکز بیشتری پیگیری شود. در برخی از نهادهای دولتی هم (مانند نهادهایی که مسوول محیط زیست و کیفیت آن هستند یا نهادهایی که وظیفه مدیریت پسماندهای خشک یا فاضلاب‏ها را دارند)، تمرکز بر محیط زیست در رسالت و ماموریت آنها نهفته شده است. هدف اولیه این سازمان‏ها حفاظت از محیط‌زیست است و تمام بخش‏های آن برای رسیدن به این هدف تلاش می‏کنند. با این حال، سایر سازمان‏ها ممکن است تنها یک مسوول پیشگیری از آلودگی داشته باشند که وظیفه ‏اش رسیدگی به این امور باشد. در این میان برخی از شرکت‌ها ممکن است گروه‏هایی برای نظارت بر تولید محصولات تشکیل داده باشند. به‌طور کلی، می‏توانیم در هر سازمانی یک نفر را پیدا کنیم که مسوولیت ایمنی محیط کار را بر عهده دارد؛ حتی اگر مسوولیت‏ها و اقدامات او تنها به تمرین‏های احیای قلبی و فراهم‏سازی جعبه کمک‏های اولیه محدود شود. حتی شرکت‌های خدماتی هم ممکن است یک واحد اقدامات زیست‏محیطی داشته باشند. در کسب‏وکارهای کوچک هم معمولا یک نفر وجود دارد که همه می‏دانند شیفته محیط زیست و حفاظت از آن است.

 

فارغ از نام‏هایی که برای این افراد و گروه‏ها در نظر گرفته می‏شود، همواره فعالیت‏های پایدارسازی شرکت‌ها از آنها آغاز شده و زمانی که برنامه‏ای در این زمینه تدوین می‏شود، پیش از هر کاری به آنها مراجعه می‌شود. حتی جای تعجب وجود نخواهد داشت اگر نیاز به پایداری و شروع فعالیت‏های زیست‏محیطی از همین افراد شروع شود. مشکل آنجا است که در شرکت‌های سنتی و بی‏توجه به اهمیت پایداری، اهمیت این افراد و گروه‏ها نادیده گرفته شده و آنها را به چشم افراد خبیثی مشاهده می‏کنند که مانع از پیشرفت فعالیت‏های سازمانی و رسیدن به اهداف می‏شوند. با این حال، توانایی و دانش آنها برای راهنمایی شرکت در مسیر تعیین شده جدید، می‏تواند جایگاه و ارزش آنها را هم در ساختار سازمانی و سلسله‏مراتب اجرایی افزایش دهد. اما مساله آنجا است که چگونه می‏توان از کارشناسان HSE برای پیشبرد اهداف سبز یک سازمان استفاده کرد و آنها هم برای موفق شدن در این مسیر نیازمند دانستن چه چیزهایی هستند؟

متخصصان HSE و واحدهای مرتبط با آنها معمولا اطلاعات مفیدی دارند که می‏تواند شرکت‌ها را در رسیدن به اهداف خود یاری رساند. آنها احتمالا با مواد شیمیایی سمی آشنایی دارند، درباره تغییرات آب‏وهوایی و سایر چالش‏های زیست‏محیطی آگاه هستند و اطلاعات سازمانی بسیاری هم درباره عملکرد کنونی آن و انحراف از استانداردهای پایداری در اختیار دارند. آنها همچنین در جایگاه سازمانی ایده‏آلی هستند تا علاوه‌بر مشورت با مدیریت، اقدام به آموزش کارکنان هم بکنند. به عنوان مثال، آنها می‏توانند به مدیریت عالی سازمان کمک کنند تا چارچوب‏ها و ابزارهایی انتخاب کنند که حرکت سازمان را در مسیر پایداری تسهیل می‏کنند. اما این دسته از متخصصان با مشکلات و موانعی هم مواجه هستند که آنها را در زیر تشریح می‏کنیم:

• فراتر از قانون. زمانی که متخصصان HSE قرار است شروع به پایدارسازی فعالیت‏های شرکتشان بکنند، نخستین مانع آنها، درک نادرست افراد خواهد بود. بسیاری از مدیران اجرایی ممکن است این‌گونه فرض کنند که پیروی از قانون برای آنها کافی خواهد بود و این موضوع به معنای آن است که شرکتشان پایدار است. نگاه سایر کارکنان هم به مسائل زیست‏محیطی شاید محدود به آن دسته از روش‏های کنترل آلایندگی باشد که می‏توانند صرفه‏جویی‏هایی را برای شرکت به ارمغان بیاورند. این افراد هنوز به اهمیت واقعی پایداری و مسائل زیست‏محیطی پی نبرده و متوجه نیستند که استراتژی‏های سبز، مواردی هستند که شرکت‌ها مجبور به اجرای آنها هستند.

• اصطلاحات خاص فنی. مفاهیم و اصطلاحات خاصی در دانش HSE استفاده می‏شود که بسیاری از آنها طولانی بوده و برخی خلاصه چندین کلمه است. این موضوع باعث کاهش درک افراد شده و بسیاری از گفته‏ها را برایشان نامفهوم می‏سازد. این مشکل، زمانی که با اصطلاحات پزشکی هم ادغام می‏شود، مشکل را دوچندان ساخته و درک افراد را کاهش می‏دهد. کارشناسان محیط زیست برای جلوگیری از این مشکل باید دست از استفاده غیرضروری از لغات تخصصی خود برداشته و به زبان عمومی کسب‏وکار با افراد سازمانی به گفت‌وگو بپردازند: بازگشت سرمایه، هزینه‏های بیمه، ریسک کسب‏وکار، هزینه تولید هر محصول، میزان غیبت و تمایل به غیبت کارکنان، حق بیمه سلامت و…

• اقدامات راضی‏کننده. بسیاری از شرکت‌ها، برای حرکت به سمت پایداری از برنامه‏های داوطلبانه‏ای شروع می‏کنند که فرصت‏های زیست‏محیطی و پایدارسازی فعالیت‏ها را می‏سنجند. بسیار اتفاق می‏افتد که گروه‏های داوطلب تشکیل شده در این مرحله بر فعالیت‏هایی تمرکز می‏کنند که احساسات خوبی برای آنها به ارمغان آورده و ارتباط چندانی با نیازهای استراتژیک کسب‏وکار ندارند. جایگزین کردن لیوان‏های سفالی با لیوان‏های پلی‏استایرن یک‌بار مصرف، اقدام مناسبی برای حفاظت از محیط زیست است اما نمی‏تواند توجه مدیریت ارشد سازمان را به خود جلب کند.

• صدای بدبینان. فعالان محیط زیست معمولا به این ویژگی شهرت یافته‏اند که آینده را بسیار تیره می‏بینند. آنها معمولا محبوب‏ترین افراد در سازمان نیستند. شور و شوق آنها تحسین‏برانگیز است، اما نباید موجب فراری شدن دیگران شود. بسیاری از افراد جامعه می‏دانند که ما در حال ضربه زدن به محیط زیست هستیم و در این باره احساس بی‌قدرت بودن می‏کنند. تنها کافی است به آنها برنامه‏هایی عملی برای بهبود شرایط ارائه داد.

 

منبع: کتاب حرکت به سمت پایداری