کشف و حل معماهای قتل های زنجیره ای با مدل سازی ریاضی
کشف و حل معماهای قتل های زنجیره ای با مدل سازی ریاضی

رياضيدانان بتازگي درصدد برآمده‌اند تا فرمول‌ها و معادلات رياضي را در كشف حقيقت و حل معماهاي قتل‌هاي زنجيره‌اي به كار ببرند، اما آيا حقيقتا حل چنين معماهايي با قواعد و اعداد رياضي ممكن است يا آنقدر حقيقت مغشوش و بروز تمام اتفاقات، بي‌نظم و پيش‌بيني نشده است كه از هيچ الگويي پيروي نمي‌كند. دو نفر […]

رياضيدانان بتازگي درصدد برآمده‌اند تا فرمول‌ها و معادلات رياضي را در كشف حقيقت و حل معماهاي قتل‌هاي زنجيره‌اي به كار ببرند، اما آيا حقيقتا حل چنين معماهايي با قواعد و اعداد رياضي ممكن است يا آنقدر حقيقت مغشوش و بروز تمام اتفاقات، بي‌نظم و پيش‌بيني نشده است كه از هيچ الگويي پيروي نمي‌كند.

دو نفر از مهندسان برق دانشگاه كاليفرنياي لس‌آنجلس، رفتار آندره چيكاتيلو، قاتل زنجيره‌اي كه در سال‌هاي 1978 تا 1990 جان 53 نفر را در روسيه گرفت، مدلسازي كردند. اين مطالعات نشان داد كه رفتار به ظاهر نامنظم اين قاتل زنجيره‌اي از يك توزيع رياضي به نام قانون توان تبعيت مي‌كند.

آنها مدعي شده‌اند كه جرايم قاتلان زنجيره‌اي الگوي مشخصي دارد و به نظر مي‌رسد برآشفتگي شديد عصبي در مغز، قاتل را به سمت جنايت مي‌كشاند و قتل،‌ او را آرام مي‌كند.

وقتي تعداد روزهاي بين دو قتل نسبت به دفعاتي كه قتلي صورت نگرفته روي يك نمودار رسم شد، رابطه‌اي شبيه به يك خط راست روي يك نوع از گراف به نام ترسيم لگاريتم-لگاريتم به دست مي‌آيد. به تصوير كشيدن عملكرد او روي يك خط زماني نشان داد كه به ظاهر قتل‌ها از يك الگوي خاص پلكاني در رياضيات پيروي مي‌كنند.

متخصصان بر اساس مطالعات انجام شده بر اين باورند اين امر مشابه فرآيندي است كه منجر به تشنج در مبتلايان به صرع مي‌شود، چراكه به نظر مي‌رسد زماني كه قاتل مرتكب قتل مي‌شود، برانگيختگي عصبي در مغز از آستانه مشخصي فراتر مي‌رود.

اختلال و برآشفتگي يك نرون (سلول عصبي) منفرد در مغز مي‌تواند به طور بالقوه باعث اختلال هزاران نرون ديگر شود كه هركدامشان مي‌توانند اين زنجيره را ادامه داده و به يك واكنش و برانگيختگي عصبي در مغز منجر شوند. در بيشتر مواقع اين اختلال خيلي كوتاه است و زود تمام مي‌شود، اما گاهي بعد از فواصل زماني تعيين شده توسط قانون توان از حد آستانه فراتر مي‌رود.

به گفته محققان، نمي‌توان انتظار داشت كه قاتل به محض برانگيختگي عصبي در مغزش از حد آستانه بگذرد و مرتكب قتل شود، بلكه او نياز به زمان دارد تا خودش را براي ارتكاب جرم آماده كند. فرضيه ديگر آن است كه قتل روي مغز قاتل تاثيري مانند آرامبخش دارد و باعث مي‌شود كه برانگيختگي عصبي به پايين‌تر از حد آستانه برسد.

اين محققان چنين فرض مي‌كنند كه بعد از وقوع يك قتل،‌ احتمال اين كه قاتل به قتل ديگري دست بزند،‌ بيشتر از متوسط است و از سوي ديگر، وقتي زمان زيادي از يك قتل مي‌گذرد،‌ احتمال اين كه فرد دست به قتل جديدي بزند،‌ كمتر از حد متوسط است.

اين رياضيدان‌ها بر اين باورند كه تاثيرات رواني كه در چنين افرادي ديده مي‌شود، نتيجه تحريك عصبي همزمان تعداد بسيار زيادي از سلول‌هاي عصبي مغز است. اگر فرضيه محققان درست باشد، اختلال در ساختار نرون‌هاي فعال مغز باعث ايجاد تمايل زياد قاتل به قتل مي‌شود. از سوي ديگر براي به حد آستانه رسيدن يك فرد گاهي سال‌ها و گاهي فقط چند روز زمان لازم است و اگر ميزان تحريك پذيري زير حد آستانه نگه داشته شود، هيچ حمله‌اي اتفاق نخواهد افتاد.

از اين‌رو وقتي محققان تأخير و آرامش رواني ناشي از كاهش ضريب اختلال و تخريب نرون‌ها به دنبال بروز قتل را در مدل محاسباتي خود به حساب آوردند، مدلشان بخوبي با مدل قتل همخواني پيدا كرد.

 منبع: Lifes little mysteries / مترجم:حميده سادات هاشمي

به نقل از جام جم