می گفت: ” یادش بخیر، آن روزها باید 4 صبح از خوابت می زدی و می رفتی در صف انتخاب واحد دانشگاه. تازه وقتی می رسیدی، متوجه می شدی که عده ای شب را در صف خوابیده اند. ” دوستی که روزی این جمله را گفته بود، چند روز دیگر، بار سفر می بندد و […]
می گفت: ” یادش بخیر، آن روزها باید 4 صبح از خوابت می زدی و می رفتی در صف انتخاب واحد دانشگاه. تازه وقتی می رسیدی، متوجه می شدی که عده ای شب را در صف خوابیده اند. ” دوستی که روزی این جمله را گفته بود، چند روز دیگر، بار سفر می بندد و به فرنگ می رود تا دکتری بخواند. آن روزهایی که در سطر اول به آن اشاره شد، خیلی دور نیست، مثلا پانزده سال پیش! این روزها اما انتخاب واحد و سرعت اینترنت و پهنای باند کلیدواژه های نزدیکتری برای یکدیگر هستند. بماند که تاریخ دانشگاه در ایران، خیلی طول و دراز نیست! اما در میان مطالعات این روزهایم، به جدولی رسیدم در صفحه ی 464 کتاب سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران نوشته ی دکتر مقصود فراستخواه، که خارج از عدد و رقمهای این جدول، برخی از عنوان هایش فکر برانگیز است: این جدول حکایت از شهریه های دانشگاهی در سال 1342 داشت: برای مثال می خوانیم: شهریه: 4500 ریال! حق بهداشت: 2000ریال! حق استفاده از آزمایشگاه: 2000ریال! بابت ورزش: 1000ریال! بابت استفاده از کتابخانه: 1000 ریال! شهریه دوره فوق لیسانس: 9700 ریال! شهریه دوره دکتری(غیر پزشکی): 12000 ریال! شهریه هر واحد درس در دوره تابستان: 750 ریال! شهریه هر واحد دوره شبانه: 50 ریال! ( به علاوه 100 ریال در دروس آزمایشگاهی). نمی دانم اگر در سال 1342 دانشجو بودیم، حال خوبی داشتیم یا نه! اما این روزها خیلی چیزها فرق کرده! تاریخ است و درسهایش دیگر. بگذریم.
اما نمی دانم دیگرم، برای این ورودی های جدید رشته ی خودمان است. نمی دانم چه حسی دارند! خوشحال هستند یا ناراحت؟ یا شاید هم در اثر اتمسفر روزهای اول دانشگاه، کمی گیج می زنند؛ این دهه ی هفتادی ها! مثل روزهای اول خودمان در دبستان و در دانشگاه! تفاوت ها و شباهت های دبستان و راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه هم ایده ی جالبی است برای نوشتن! به خصوص این روزها که نظام آموزش و پرورش با آمدن ششم دبستان دارد متحول می شود. خدا به خیر بگذراند. البته راستش خدا خیر شان هم بدهد. دست کم نام تازهای در میان عناوین کتابهای درسی دیده شد: “تفکر و پژوهش!” – البته در خود عنوان کتاب علامت تعجب نمی بینیم – در صفحه ی 21 کتاب کار دانش آموزان برای درس تفکر و پژوهش در سال ششم دبستان، فعالیتی تعریف شده که جالب است: ” سه مورد از پرسشهای خود را که دوست دارید، پاسخ آنها را بدانید، اما پاسخ آنها در کتابهای درسی نیست، بنویسید. ” فکر می کنم این عبارت را بهتر است دانشجو هم که هستیم، با خود مرور کنیم! البته کارکرد کتابهای درسی در دانشگاه به قدری گسترده است که همیشه جذابترین بخشاش، فصل های حذف شده برای امتحان است. به خصوص وقتی شب امتحان نگاهش می کنی و کیف می کنی و با خودت می گویی: دم استادمان گرم! اساسا این عبارت “در کتاب های درسی نیست ” برای دانشجویی خواهد بود که احتمالا کتابها را بر جزوات ترجیح می دهد! که باید دید چنین پدیده هایی چند درصد هستند؟!
و نمی دانم سوم! پرورش فکر تازه و ایدههای بکر کار سختی است و آسان نیست. به خصوص برای این استادهای در چارچوب قرار گرفته ی دانشگاهی! همان استادهایی که جلسه اول می آیند و می گویند: بارم نمرات ما این است و آن است و حضور و غیاب چنین و چنان. جزوه می گویم و نمی گویم و فلان فصل ها را شاید حذف کردیم و میان ترم داریم و به ویژه اگر دانشگاه آزادی باشید، حرف از تغییر کد کلاس می زنند و این که این کار را نکنید و برنامه ها به هم می خورند و از این حرفها که کم نشنیده ایم انگار! با چارچوب داشتن مخالف نیستم! برنامه ریزی ها را هم بر هم زدن که چیز خوبی نیست. حرفم این است که این مربیان و استادیاران و دانشیاران و بقیه ی یاران از واحد اداری گرفته تا رییس دانشکده و معاونت های دانشگاهی و رییس دانشگاه! روزی چندثانیه به ایده ای جدید فکر می کنند؟ به ایده ای برای طرح درس خود. به ایده ای برای ارتباط بر قرار کردن با دانشجو. به ایده ای برای مسأله هایی اداری که گاهی به قدری کاغذ و جوهر و فسفر مغزی خرجشان می کنند که آخر داستان شاید، به دردی هم نخورد و مثلا آن مرحله ی اداری قابل ادغام باشد و حتی حذف. شاید در این روزها که اوایل ترم است، بهتر است یک دفترچه یادداشت کوچک برداریم و برای خودمان و نقشمان در این نظام آموزش عالی یعنی از دانشجویی تا استادی و از نگهبانی تا ریاست! فکر کنیم و چند ثانیه ای خارج از جعبه ی ذهنی خود، ایدهای تازه متولد کنیم. تا شاید فردا روزی به کارمان آمد و دست در دست هم دادیم به مهر و میهن خویشمان بشد آباد!
w116
تاریخ : 13 - آذر - 1391آی داق دلمان را تازه کردی، اون موقع باید 4 صبح میرفتی صف انتخاب واحد، الانم 4 صبح باید بلند شی بری تو صف کافی نت، اما اون موقع میدونستی اگر زود بری یا لااقل از شب بری جلوی دانشگاه زنبیل بذاری بلاخره یه چیزی گیرت میاد چون همش بستگی به خودت داشت ولی الان اگر از 2 شب قبل هم بری نوبت بگیری بازم فایده نداره اما جواب نمیدونم ها : 1- مطمئنا سال 1342 برای دانشجو بودن خیلی بهتر بود چون این قدر جمعیت دانشجو نداشتیم، رقابت کمتر بود، منصفانه تر بود، میدونستی 10 سال بعد کجایی،دانشگاه پولی نداشتیم، استاد پولی نداشتیم، دانشجوی پولی هم نداشتیم. 2- هم خوشحال و هم ناراحت، خوشحال به دلیل ورود به دانشگاه و ناراحت به دلیل دانشجو بودن و ماندن. ونمیدانم 3-همینه که وقتی وارد دانشگاه میشوی به فکر یادگیری هر چه بهتر هستی و سپس نتیجه میگیری که فقط درساتو پاس کنی و مدرکو بگیری و بعدش فکر کنی چه کار باید بکنی
مریم
تاریخ : 8 - مهر - 1391ما تا سال 87 ب همین منوال انتخاب واحد می کردیم :))