باور عمومی و تصور بسیاری از سیاست‌گذاران بر این است که کارآفرینان موتور رشد اقتصادی هستند و نرخ بالاتر کارآفرینی در کشورها تاثیر مثبتی بر توسعه اقتصادی خواهد داشت. با وجود اینکه کارآفرینان در جنبه‌های گوناگونی ازجمله نوآوری، اشتغال‌زایی و افزایش صادرات می‌توانند به اقتصاد یک کشور کمک کنند، همه کارآفرینان به‌طرز یکسانی این مشارکت […]

باور عمومی و تصور بسیاری از سیاست‌گذاران بر این است که کارآفرینان موتور رشد اقتصادی هستند و نرخ بالاتر کارآفرینی در کشورها تاثیر مثبتی بر توسعه اقتصادی خواهد داشت. با وجود اینکه کارآفرینان در جنبه‌های گوناگونی ازجمله نوآوری، اشتغال‌زایی و افزایش صادرات می‌توانند به اقتصاد یک کشور کمک کنند، همه کارآفرینان به‌طرز یکسانی این مشارکت اقتصادی را ندارند. کارآفرینی دارای تعاریف گوناگونی است که هر تعریف جنبه‌ای خاص از کارآفرینی را مدنظر قرار می‌دهد. به‌عنوان مثال می‌توان کارآفرین را کسی که فرصت‌های کسب‌وکار را شناسایی و از آنها بهره‌برداری می‌کند، تعریف کرد یا کسی که ریسک انجام یک کسب‌وکار جدید را به عهده می‌گیرد در نظر گرفت؛ اما تعریف ساده و عملگرایانه‌ای که در دو دهه اخیر مقبولیت گسترده‌ای در ادبیات کارآفرینی یافته، کارآفرینی را به معنای ایجاد یک کسب‌وکار تعریف می‌کند.  این تعریف طیف گسترده‌ای از کارها، از بازکردن یک سوپرمارکت تا تاسیس یک شرکت High-Tech در حوزه IT را به‌عنوان کارآفرینی به شمار می‌آورد. چنین تعریف گسترده‌ای شناسایی ویژگی‌های کارآفرین موفق و تاثیر کارآفرینان بر اقتصاد را دشوار می‌کند. برخی تحقیقات نشان می‌دهند که همه کارآفرینان به رشد اقتصادی در یک کشور کمک نمی‌کنند، بلکه مشارکت اصلی در رشد اقتصادی بر عهده یک گروه کوچک از کارآفرینان نوآور با پتانسیل رشد سریع است. این گروه از کارآفرینان معمولا سرمایه انسانی، به مفهوم دانش، تجربه و تخصص بالا در حوزه فعالیت به همراه مهارت‌های مدیریتی بالا دارند که به آنها در شناسایی فرصت‌های جدید و بهره‌برداری موفق از آنها کمک می‌کند.
تقسیم‌بندی دیگر، براساس انگیزه‌های شروع یک کسب‌وکار، نشان می‌دهد که کارآفرینان یا براساس اجبار و به‌عنوان آخرین گزینه در جهت فرار از بیکاری کسب‌وکار را شروع کرده‌اند یا براساس بهره‌برداری از یک فرصت، بدون اینکه اجبار به نیاز به یافتن منبع درآمد برای آنها مطرح باشد. تحقیقات در حوزه کارآفرینی نشان می‌دهد که توسعه اقتصادی با نسبت وجود کارآفرینانی که به قصد بهره‌برداری از فرصت‌ها و بدون اجبار وارد عرصه کارآفرینی شده‌اند، همبستگی مثبت دارد. این تحقیقات استدلال می‌کنند کارآفرینانی که بالاجبار کسب‌وکاری ایجاد کرده‌اند اغلب سطح دانش و تخصص پایین‌تر، آمادگی کمتر برای کارآفرینی و دسترسی ضعیف‌تری به منابع مالی دارند که احتمال ارائه محصولات جدید و اشتغال‌زایی را توسط این دسته از کارآفرینان کاهش می‌دهد.  در نهایت، کارآفرینان ممکن است در حوزه‌هایی مانند واسطه‌گری و اشتغالات کاذب یا حتی کارهای غیرقانونی فعال باشند که تاثیر چندان مثبتی بر رشد و توسعه اقتصادی کشورها ندارد. در مجموع شناخت انواع گروه‌های کارآفرین در جامعه، نحوه عملکرد آنها، عوامل تاثیرگذار محیطی بر آنها برای سیاست‌گذاران حوزه کسب‌وکار امری ضروری است. به‌علاوه و در صورتی‌که رشد اقتصادی از اولویت‌های اصلی نهادها و سیاست‌گذاران باشد، تمرکز بیشتر بر کارآفرینانی که می‌توانند به رشد اقتصادی کمک بیشتری کنند، می‌تواند راه حل باشد. این تمرکز به این دلیل است که دولت و سیاست‌گذاران می‌توانند «قواعد بازی» را برای فضای کسب‌وکار تعریف کنند و در واقع بر مزایا و سودآوری نسبی انواع فعالیت‌های کارآفرینی تاثیر اساسی بگذارند که سودآوری نسبی به نوبه خود می‌تواند سبب جذب افراد به انواع کارآفرینی سازنده (یا مخرب) برای اقتصاد شود.

منبع: دنیای اقتصاد